گذرگاه دیوار آتش

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و هدف از ایجاد آن بیان و ابراز عقاید و برخورداری از نظرات و افکار و عقاید بازدیدکنندگان گرامیست.

گذرگاه دیوار آتش

این وبلاگ کاملا شخصی بوده و هدف از ایجاد آن بیان و ابراز عقاید و برخورداری از نظرات و افکار و عقاید بازدیدکنندگان گرامیست.

لیلی تشنه تر شد.

لیلی گفت: امانتی ات زیادی داغ است. زیادی تند است. خاکستر لیلی هم دارد می سوزد، امانتی ات را پس می گیری؟

خدا گفت: خاکسترت را دوست دارم، خاکسترت را پس می گیرم

لیلی گفت: کاش مادر می شدم، مجنون بچه اش را بغل می کرد

خدا گفت: مادری بهانه عشق است، بهانه سوختن؛ تو بی بهانه عاشقی، تو بی بهانه می سوزی

لیلی گفت: دلم زندگی می خواهد، ساده، بی تاب ، بی تب

خدا گفت: اما من تب و تابم، بی من می میری...

لیلی گفت: پایان قصه ام زیادی غم انگیز است، مرگ من، مرگ مجنون، پایان قصه ام را عوض می کنی؟

خدا گفت: پایان قصه ات اشک است. اشک دریاست؛ دریا تشنگی است و من تشنگی ام، تشنگی و آب. پایانی از این قشنگ تر بلدی؟

لیلی گریه کرد. لیلی تشنه تر شد.

خدا خندید 

متن فوق نوشته خودم نبوده و احتمالا نوشته سرکار خانم سیمین جعفری می باشد.با تشکر از ایشان به خاطر متن های زیبایشان