-
علیرضا پهلوی
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 19:50
ممکنه به خاطر این مطلبی که نوشتم وبلاگ من برای همیشه فیلتر بشه. ممکنه که اصلا وبلاگم برای همیشه بسته بشه ممکنه اصلا منو بفرستن اوین ولی واقعیت اینه که من اصلا قصد تبلیغات مثبت در مورد شاهنشاهی و مثلا رژیم سابق و این حرفها رو ندارم... چند وقتی بود که می خواستم راجع به این آدم تو اینترنت بدونم. کنجکاو شده بودم بدونم که...
-
جهنم
جمعه 7 خردادماه سال 1389 17:26
خدا گفت: من همه جا با شما بوده ام، هستم و خواهم بود و حتی در جهنم نیز تنهایتان نخواهم گذاشت. شما همراه با من وارد آن جا می شوید و من هستم که از آن عبورتان می دهم؛ جایی که نه زمان در آن وجود دارد و نه مکانی محسوب می شود؛ هر چند که شما آن را مکان می پندارید؛ همان گونه که به علت عدم وجود زمان، آن را جاویدان نیز می...
-
نقدی کوتاه بر فیلم : کتاب قانون
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 20:22
این فیلم شمایی از فرهنگ غلط مسلمانان ایرانی را به تصویر کشیده است. به شدت آن را با مسلمانان لبنانی مورد مقایسه قرار داده است. اما باید با دید باز تری به ماجرا نگریست. اصولا چرا در نمایش اشکالات و خبطهای فرهنگ زن مسلمان ایرانی تا به این حد در این فیلم اغراق شده است؟! آیا هدف از این اغراق تنها طنز گونه شدن داستان فیلم...
-
گزیده شعر فروغ
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 20:48
فروغ فرخزاد واسه من مثل حافظه هر وقت دلم بگیره وقتی بازش کنم شرح حالم رو بهم میگه. گاهی خوابشو می بینم. فروغ رو دوست دارم نه تنها به خاطرشعراش بلکه به خاطر اون همه انسانیت در حق جذامی ها و فیلم زیبای "خانه سیاه است." امروز وقتی دیوان اشعار فروغ رو باز کردم این شعر اومد که من هم اون رو تقدیم می کنم به در بهار...
-
طلسم
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 23:40
یه نفر از اعماق وجودم با من حرف می زنه و بهم میگه : هی لیلا تو از نوزده سالگی طلسم شدی ولی این طلسم لعنتی دار میشکنه داره نابود میشه غصه نخور بلاخره درسته که دنیا ثانیه ای بیش نیست اما این یک میلیونیم ثانیه ای هم که از عمرت مونده به خوبی و خوشی خواهد گذشت. خدایا شکرت..............
-
لیلی تشنه تر شد.
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 07:51
لیلی گفت: امانتی ات زیادی داغ است. زیادی تند است. خاکستر لیلی هم دارد می سوزد، امانتی ات را پس می گیری؟ خدا گفت: خاکسترت را دوست دارم، خاکسترت را پس می گیرم لیلی گفت: کاش مادر می شدم، مجنون بچه اش را بغل می کرد خدا گفت: مادری بهانه عشق است، بهانه سوختن؛ تو بی بهانه عاشقی، تو بی بهانه می سوزی لیلی گفت: دلم زندگی می...
-
لیلی نام تمام دختران زمین است
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 23:58
خدا مشتی خاک را بر گرفت . می خواست لیلی را بسازد، از خود در او دمید. و لیلی پیش از آنکه با خبر شود، عاشق شد. سالیانی است که لیلی عشق می ورزد. لیلی باید عاشق باشد. زیرا خدا در او دمیده است و هرکه خدا در او بدمد، عاشق می شود. لیلی نام تمام دختران زمین است؛ نام دیگر انسان. خدا گفت : به دنیا می آورم تا عاشق شوید. آزمونتان...
-
به یاد خسرو شکیبایی عزیز
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 18:24
ای خداوندی که خسرو شکیبایی را آفریدی تو خود می دانی که چه شبها و روزها که به نقش آفرینی او در هامون نیندیشیدم. و در روی زمین برهوت تو همچون هامون ندیدم. شما ای نقش آفرینان ، نقش ها را برزمین گذارید. ما خوشباوران عشق را به حال خود واگذارید. بیش از این وعده مردی عاشق و زمینی و از جنس زمین ندهید. چرا که هامونی وجود ندارد...
-
نور در تاریکی
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 23:01
آنگاه که تاریکی همه جا را فراگیرد. به یک نور خیره می شوم به نام خدا. آن نور تنها نور زندگی من است. چرا که تاریکی همه جا را فراگرفته و جز ظلمت و تاریکی و جهل هیچ نمی بینم. خداجونم تو تنها نور زندگی منی. تو همیشه تو زندگی آدما هستی اما وقتی تاریکی زندگی آدما رو می گیره نور تو خاموش نمی شه . ما ها باید بگردیم و خوب نگاه...
-
آزادی واقعی
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1387 16:54
فلاسفه همواره بر این باور بوده اند که جوهر بیش از هستی بوده است و انسان با آنچه کم و بیش مقدر است به دنیا آمده می آید . هسته وجود انسان شامل تمامی برنامه های حیات است : مساله در باز گشودن لایه های آن است . این نقطه نظر فلاسفه بود که : انسان تقدیری از پیش تعیین شده دارد ، سرنوشتی معین : نوشته شده از پیش . کسی که به این...
-
دستهای بیرحم سرنوشت
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 10:33
امروز و در این نقطه به این می اندیشم که من که بودم و حال که هستم . سرنوشت بی رحمانه مرا هم با خود برد. با سرنوشت نمی توان جنگید. خدایا بعد از این چه خواهد شد؟
-
وحشت از موسیقی چرا؟
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 12:21
در سخنرانی آقای قرائتی که بعدازظهر روز ۲۹/۱/۸۷ از یکی از شبکه های تلوزیون ایران پخش شد ، ایشان فرمودند: ((یکی از دلایل رفتن برکت از زندگی ؛ وجود ساز و آلات موسیقی در خانه است.)) واقعا جای بسی تآسف است. از این حرفها نیم قرن گذشته . از زمانی که تارنوازان را به قتل می رساندند و سازشان را می شکستند. و ما هنوز اندرخم یک...
-
ایمان
سهشنبه 13 فروردینماه سال 1387 23:42
(( تعجبی ندار د. هر روز انسان یک شب تاریک است. هیچ کس نمی داند دقیقه بعد چه رخ می دهد، و با این وجود ، همه رو به جلو پیش می روند. چون اعتماد می کنند. چون ایمان دارند. )) برگرفته از کتاب بریدا ، نوشته پائولو کوئیلو
-
پیامبر و دیوانه
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1387 15:34
آنگاه یکی از داوران شهر به پا خواست و گفت با ما از جرم و جنایت بگو . و او در پاسخ گفت : هر گاه که روح تو بر باد سر گردان شود ، ان گاه ا است که تنها و بی یاور ، به دیگران آزار می رسانی ،و نیز به خویشتن .... واین را هم بدانید ، هر چند این سخن بر دلتان گرانی کند : کشته هم از برای کشته شدن خود پاسخ گوست، و دزد زده هم از...
-
علی سنتوری
دوشنبه 6 اسفندماه سال 1386 19:51
چیزی نمی گویم. فقط یکی از دیالوگ های گلشیفته فراهانی را در یکی از سکانسهای (علی سنتوری) می نویسم: از این مملکت خشن دیگه حالم به هم می خوره که همه رو معتاد کرده... شما چطور ؟ شما حالتون به هم نمی خوره؟ صبح که از خواب بیدار می شین چطوری می تونین صبونه تون رو کوفت کنین؟ چه جوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بهتون خوش...
-
رقص پرواز
جمعه 3 اسفندماه سال 1386 13:43
اوضاع نابسامان اقتصادی ایران به قدری نامساعد است که حتی اگر کسی بخواهد نماز بخواند روزه بگیرد پاک و سالم زندگی کند و از مواد مخدر و مشروبات الکی و ... هزار و یک جور آلودگی هم خود را حفظ نماید برای ازدواج که حق طبیعی اوست هیچ امکانی ندارد مگر اینکه کنار خیابان چادر علم کند و دختری را بیابد که حاضر شود به این زندگی پر...
-
شستشوی مغزی
جمعه 3 اسفندماه سال 1386 13:29
راستی که با فکر ماها چه خوب بازی کردند. رو فکر ماها خیلی خوب کار کرده بودند. یادمه کلاس اول دبستان که بودم یه تار موم بیرون نبود. معلم دینی می گفت هرکی یه تار موش بیرون باشه میره جهنم از سقف جهنم آویزونش می کنند. فقط نه سالم بود. یه دختر بچه نه ساله کلاس سومی . زمان جنگ بود. دلم برای رزمنده ها می سوخت. یه روز صبح به...
-
سیاست
شنبه 22 دیماه سال 1386 19:39
سیاست تنها یک دروغ ساخته و پرداخته دست بشر است. و مذهب ودیعه ایست الهی. پس وای به روزی که این ودیعه الهی با سیاست آمیخته گردد.
-
تکرار تاریخ
جمعه 14 دیماه سال 1386 15:13
در روزنامه همشهری خواندم که مداحی در یک مراسم مذهبی اشاره ای به نادرستی اعمال یکی از عالیجنابان جمهوری جهل و جور (قالیباف) کرده بود. به همین دلیل مورد انتقاد برخی عالیجنابان قرارگرفته که چه و چرا و... و اصلا مراسم مذهبی چه ربطی به سیاست های دولت دارد. این درست مثل همان قصه هاییست که در کتابهای تاریخ درسی از پنجم...
-
عشق یا دوست داشتن؟
پنجشنبه 3 آبانماه سال 1386 15:40
دوست داشتن از عشق برتر است. عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرتِ روشن و زلال. عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سرزند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد. عشق در غالب دلها،...
-
به پاکدامنی معتقد باش!!!!!!!!!!!
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 12:45
دخترها مثل سیب های روی درخت هستند. بهترین هایشان در بالاترین نقطه درخت قرار دارند. پسرها نمی خواهند به بهترین ها برسند چون می ترسند سقوط کنند و زخمی بشوند، بنابراین به سیب های پوسیده روی زمین که خوب نیستند اما به دست آوردنشان آسان است، اکتفا می کنند. سیب های بالای درخت فکر می کنند مشکل ازآنهاست درحالی که آنها فوق...
-
قابل توجه دانشجویان عزیز کلمبیایی!
جمعه 6 مهرماه سال 1386 20:34
خبرنگارخارجی میاد تهران میره مسجد میبینه همه صف ایستادن واسه غذا ، میگه مگه اینجا نماز نمیخونن؟میگن نماز میخوای برو دانشگاه تهران،میگه پس دانشجوها کجان؟میگن اگه منظورت روشنفکرا و دانشمنداس برو زندان اوین. میگه مگه دزدا رو نمیبرن زندان؟میگن زکی،پس مملکت رو کی اداره کنه؟.....
-
ویترین
شنبه 20 مردادماه سال 1386 01:43
خداوندا! در این شبهای سیاه و تار باز هم می خواهم از تاریکی های دنیایت بنویسم. مرا ببخش که مدام از دنیای تو انتقاد می کنم. آخر دنیای تو را دوست ندارم. تو را دوست دارم اما دنیایت را دوست ندارم. دنیای تو مثل یک بوتیک پر از کالاست. فروشنده ها هم مملو از دروغ و نیرنگ برای فروش این کالاهی بی ارزش و خاکی این کره خاکی اگر...
-
ایرانی ها حتما به بهشت می روند
جمعه 22 تیرماه سال 1386 12:00
من به بهشت خواهم رفت خدا رو شکر می کنم خدا رو شکر می کنم که به بهشت میرم من جام تو بهشته خدا رو شکر که وقتی خمارم یه مشت قاچاقچی بیرون واسادن بهم مواد برسونن خدا رو شکر که بابام یه مستمری بگیر بدبخت و مادرم تا تونسته بهم در بدترین شرایط حتی وقتی خمارم دلش برام می سوزه و خرج عملم رو میده چون بعدش دیگه تو خونه تو سر کسی...
-
ژاندارک
سهشنبه 15 خردادماه سال 1386 11:59
در محاکمه پر هیجان این قهرمان بزرگ انسانی – که یک صد تن از کشیشان حضور داشتند – رئیس دادگاه از او پرسید: خیال می کنی ٰ با وجود آن همه جنایت ٰ با آن همه سحر و جادو و افسون ٰ دادگاه تو را تبرئه خواهد نمود. ژاندارک آخرین کلمات زندگی اش را بر زبان آورد و گفت: اگر من در جایی قرار گرفته ام که خدا قرارم داده ٰ او بهتر از هر...
-
ظهور ژاندارک
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 20:51
آنگاه که ژاندارک را به آتشگاه می بردند او به هیچ چیز نیندیشید جز به الهامات مسیح کسی چه می داند شاید خداوند آن آتشگاه را برای او گلستانی زیبا گردانیده بود. کلیسای مقدس نمای آن زمان او را قربانی مصلحت خویش نمود. شاید زمانه می خواهد مرا نیز چون ژاندارک در آتش سیاست بسوزاندم پس بسوزانید این ژاندارک زمانه تان را نابودش...
-
تکلیف من
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1386 17:57
تکلیف من در این جهان بی پایان این است : هرگز تقاضایی نکنم و هیچگاه به هیچ چیز امیدوار نباشم و بدبختی را با کمال شکیبایی تحمل نمایم و جز بزرگترین مصائب و بدبختی ها برای خود انتظار چیز دیگر نداشته باشم. اینست وظیفه من در این جهان موریس مترلینگ
-
آیه های زمینی
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 19:18
آنگاه خورشید سرد شد و برکت از زمین ها رفت و سبزه ها به صحراها خشکیدند و ماهیان به دریاها خشکیدند و خاک مردگانش را زان پس به خود نپذیرفت شب در تمام پنجره های پریده رنگ مانند یک تصور مشکوک پیوسته در تراکم و طغیان بود و راهها ادامه خود را در تیرگی رها کردند دیگر کسی به عشق نیندیشید دیگر کسی به فتح نیندیشید و هیچکس دیگر...
-
۷۳ بدترین سال زندگی من
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 20:55
سیزده سال پیش بود. سال ۱۳۷۳ بدترین سال زندگی من بود. ۶ ماه تموم با هزار امید و آرزو درس خوندم. به امید اینکه برم دانشگاه. به امید اینکه یه جوری خودمو بکشم بالا. به امید اینکه تمام سرخورده گی های خودم رو با قبولی تو دانشگاه فراموش کنم.آخه جوونای ایرونی بعد دیپلم دیگه چی کار می تونستن بکنن.و به امید اینکه یه روزی بشم...
-
سلام .من یک تابلو هستم...
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1385 18:39
من تابلوی کاملی از تنهایی هستم. تابلویی که باید آنرا در روز ولینتاین ، در میدان شهر از سقف آسمان بیاویزند. و بعد او را به دار زنند تا روز ولنتاین دیگران را خراب نکنم و درس عبرتی شوم برای همه تنهایان روی زمین. من تابلویی هستم که نقاش روزگار مرا رنگ زد تا بفریبدم و من رنگارنگ شدم . این همه زردی به خاطر اندیشه های عمیقم...